فیزیکی آ
مکانیک کوانتومی تنها شامل ذرات خُرد نیست و اشیا با همه اندازه ها را در بر می گیرد: پرندگان، گیاهان و شاید حتی انسان ها. داستانی سردرگم برای یک فیزیکدان کوانتومی، فیزیک کلاسیک، تصویری سیاه و سفید از دنیای رنگارنگ است. دسته بندی کلاسیکی ما، برای تسخیر جهان با همه وسعتش، ناموفق است. از دید متون قدیمی، رنگ های سیر با افزایش اندازه محو می شوند. ذرات به صورت منفرد کوانتومی اند اما در کنار یکدیگر کلاسیکی اند. با این حال، اولین سرنخ برای این که اندازه عامل تعیین کننده نیست، به یکی از آزمایش های ذهنی بسیار معروف در فیزیک یعنی "گربه شرودینگر" باز میگردد.
کتاب پر طرفدار 175 مسئله منطق http://s4.picofile.com/file/8100046926/175_Masale_Manteghi_www_tiva_in_.pdf.html http://s4.picofile.com/file/8100045368/phisic.pdf.html
بر اساس متون کتاب های فیزیک استاندارد، مکانیک کوانتومی نظریه دنیای ریز است که ذرات،اتم ها و مولکول ها را توصیف می کند. اما در مقابل، فیزیک کلاسیک در مقیاس های کلان اعم از انسان ها و سیارات و... عمل می کند. جایی میان مولکول ها و اشیا (دنیای ریز و دنیای کلان)، مرزی قرار گرفته است که در آنجا بیگانگی رفتار کوانتومی پایان می یابد و آشنایی فیزیک کلاسیک آغاز می شود. این گمان که مکانیک کوانتومی به دنیای ریز محدود شده است، به فهم عمومی علم رخنه کرده است. به طور مثال، فیزیکدان دانشگاه کلمبیا، "برایان گرین"، در نخستین صفحه کتاب بسیار موفق و عالی اش، "این عالم با شکوه"، می نویسد: "مکانیک کوانتومی"، چهارچوبی نظری برای فهم جهان در کوچک ترین مقیاس ها فراهم می آورد."
فیزیک کلاسیک، که هر نظریه ای را که کوانتومی نباشد از جمله نظریه نسبیت اینشتین در بر می گیرد، برای بزرگ ترین مقیاس ها به کارمی رود.
اما این تقسیم بندی بی دردسر جهان، یک افسانه است. برخی از فیزیکدانان مدرن می پندارند که فیزیک کلاسیک هم رده مکانیک کوانتومی است.
این که فیزیک کوانتومی تمام مقیاس ها را در برمی گیرد، تقریب سودمندی از جهان است. گرچه ممکن است دیدن اثرات کوانتومی در دنیای کلان دشوارتر باشد، نتیجه نهایی بستگی به کلان یا خرد بودن ندارد؛ بلکه به چگونگی برهم کنش سیستم های کوانتومی با یکدیگر بستگی دارد. تا پیش از دهه گذشته، آزمایشگران تأیید نکرده بودند که رفتار کوانتومی در یک مقیاس کلان همچنان باقی می ماند. هرچند امروزه این کار را به طور عادی انجام می دهند. این تأثیرات، فراگیرتر از آن هستند که کسی درباره آنها تردید به خود راه دهد. آنها حتی ممکن است در سلول های بدن خودمان نیز عمل کنند.
حتی کسانی از ما که کار مطالعه این اثرات را برعهده دارند، باید آن چه را که به ما درباره طرز کار طبیعت می گویند، قابل فهم کنند. رفتار کوانتومی از تجسم یافتن و درک متعارف دوری می کند، و ما را مجبور می سازد تا باز بیندیشیم که چگونه به جهان بنگریم و تصویری نا آشنا و جدید از دنیایمان را بپذیریم.
"اروین شرودینگر" سناریوی ناخوشایندش را در سال 1935 ابداع کرد تا توضیح دهد که چگونه جهان خُرد و جهان کلان به یکدیگر می پیوندند بی آن که اجازه دهد خطوطی قراردادی میان آنها رسم شود. مکانیک کوانتومی می گوید که یک اتم پرتوزا، همزمان هم می تواند واپاشیده شود و هم می تواند واپاشیده نشود. اگر اتم به شیشه ای حاوی سم گربه متصل شود، به طوری که اگر اتم واپاشیده شود گربه بمیرد، آن وقت حیوان درهمان وضع معلق کوانتومی که اتم قرار دارد قرار می گیرد؛ سرنوشت یکی بر دیگری تأثیر می گذارد. اندازه اهمیت ندارد. معما این بود که چرا صاحبان گربه، آن را همواره فقط زنده یا فقط مرده مشاهده می کنند.
در دیدگاه مردن، دنیا کلاسیکی به نظر می آید؛ زیرا بر هم کنش های پیچیده ای که یک جسم با اطرافش دارد دست به دست هم داده تا اثرات کوانتومی را از دید ما پنهان کنند. به طور مثال، اطلاعات مربوط به وضعیت سلامت گربه به شکل فوتون ها و تبادل حرارتی به محیط اطرافش تراوش می کند. پدیده شاخص کوانتومی، مستلزم آمیختگی حالت های (ترازهای) متفاوت کلاسیکی است (مانند هم مرده و هم زنده بودن) و این آمیختگی ها مایل اند که نابود شوند. تراوش اطلاعات، سرشت فرایندی است که "ناهمدوسی" نامیده می شود.
کد قالب جدید قالب های پیچک |